حــوآســـــت بآشد بآنو
اگـــــربــه مــــردی بــیــش اَزحد بـــها بدهـــی
دیــگـــــربرای داشتنــــت تلـــاش نمی کنـــد
نگــــاهـــش ســـــرد می شود..
کلـــامش بـــی روح
دستـــآنش یخ زده
حــرف هــایش بــوی دل مردگـــــی می گیــــــــــرد!!
وآغــــوشش بوی هوس..
و درست میشوی زخم خورده ای شبیه من...
گرگ ها همیشه زوزه نمیکشند . . .
گاهی میگویند دوستت دارم و زودتر از آنکه بفهمی بره ای .
میدرند خاطراتت را .
و تو می مانی با تنی که بوی گرگ گرفته...
سرد است . . .
و در همه جا آغوش جواب نمیدهد !
گاهی با یک ” حرف ” میشود کسی را گرم کرد . .
آبی چشمانت عجیب مواج است
با نــگاه به آن ها هــوس شنا میکنم !
شنایی که آخرش به آغوش تو ختم شود
و تـــو باشی غـــریق نجات تــمام لحظاتم . . .
در این فصل سرد
به یک ” گرما ” نیاز داری و به یک ” تلخی ” !
گرمای آغوش معشوقت . . .
و تلخی عطرش که عجیب آرامت میکند . . .
بیزارم از آن هایی که
” محبت ” را در غـــرورشان حبس میکنند . . .
زندگی هیچوقت اندازه تنم نشد.....
حتی وقتی خودم برای خودم بریدم و دوختم!
خدایــــــا ... من برای رفـــتن از این دنـــیا آماده ام ... تو چرا فردا فردا میکنی ... راحـــتم کن .