درد و دل

لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست... تا بدانی نبودنت آزارم میدهد ‏

درد و دل

لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست... تا بدانی نبودنت آزارم میدهد ‏

عشق واقعی...

پسری ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻨﺖ ﺭﺍ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﺑﺎﻧﻮ !

ﺑﻠﮑﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﻋﺮﻭﺱ ﺑﺮ ﺗﻨﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ ...

ﺑﻔﻬﻢ ﻋﺸﻖ ﺍﮔﺮ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺩ

ﻟﺬﺕ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ...... بود 

ﺍﮔﺮ ﻋﺸﻖﺍﻗﻌﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺣﺘﯽ

ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ...

ﻭ ﺍﺯ ﺑﺮﻕ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﻣﺴﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ..

ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﻭ ﻫﻤﺨﻮﺍﺑﯽ ﻧﯿﺴﺖ ...

ﺍﮔﺮ ﻋﺸﻘﺖ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ...

ﺍﺯ ﺩﻭﺭﯼ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﯾﺪ...

ﭼﻮﻥ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻫﺴﺘﯽ ﺟﺎﯾﺖ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻗﻠﺒﺶ ﺛﺎﺑﺖ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭدﻧﯿﺴﺖ !!

ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﻔﺖ ﻗﻠﻢ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﮐﻨﯽ ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺧﻮﺷگلتر

ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﺩ ...

ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺗﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺣﺎﮐﻢ ﺫﻫﻦ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﯽ ...
ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻮﺩﻥ
ﺭﺍﺑﻄﻪ ﯾﻌﻨﯽ

ﺑﺎﻟﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩت;

ﮐﻪ یک ﻣﺮﺩﯼ در ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎهت است

ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺶ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ

ﺑــــــــــــــــــــــــــــــﺲ...


عکس, گالری عکس, عکس عاشقانه , روزگذر , عکس عشق , عکس عاشقانه با کیفیت , سایت عاشقانه , سایت عشق گالری عکس روزگذر ,  , مجموعه عکس های عاشقانه, عکس های عاشقانه مهر 92 , عکس دختر, عکس عاشقانه دختر , عکس دختر تنها , سایت روزگذر ,عکس غمگین, عکس عاشقانه , عکس ع

من هرزه نیستم

اگر پشت شمشادها ، گذاشتم مرا ببوسی

خواستم بدانی

آنقدر حس دوست داشتنت قوی بود

که ازتمام اعتقاداتم گذشتم

و تو پشت سرم گفتی چقدر هرزه بود، تنش می خارید.

دیگر با هیچ بره ای دوست نخواهم شد

همه ی بره ها روزی گرگ می شوند!!!

نظرات 353 + ارسال نظر
م... پنج‌شنبه 10 مهر 1393 ساعت 05:20 ب.ظ http://mohammadrazmi.blogfa.com

این متن رو مخصوص این پست شما مینویسم...

گرگ ها در کمین بره نشستند
هیچ وقت بره نباش که بدان گرگ بیفتی.

sarina شنبه 24 اسفند 1392 ساعت 07:56 ب.ظ http://sarinahp.blogsky.com

سلاااام فرنازجووووننننن خوبیییی؟؟؟
چقد این پستت خوشگل بود عزیزم....
راستی آپم خوشال میشم بم سربزنی

سلام سارینا جونم؛مسی نفسی؛حتما میام

تــرمه پنج‌شنبه 22 اسفند 1392 ساعت 11:27 ب.ظ

امروز حوالی هوای صبح ، عطر رازقی ها پرکرده بود همه صحن و سرای خانه را از عطر اردیبهشت .. از خیالم گذشت دارند کوچه را آب می زنند ... خودم را به اشتیاق کوچه رساندم .. اگر تو نبودی پس چرا اینقدر صدای درکوبه شبیه تپش تند قلب من بود .. اگر تو نبودی پس چرا اینقدر پلک چشم هایم می زند .. چرا اینهمه ولوله دارند ماهی های کشیده انگشتانم روی صفحه کلید ؟

من باید جایی میان باغچه خانه چند تا دانه نیلوفر بیندازم تا وقتی آفتاب مرا دور ساقه های خشک نرده می پیچد ، کسی مرا یاد بی تابی های تو بیندازد .. راستی آن شب لجوج باران هم آمد ؟ اول صدای گریه ای بودی انگار دردمندی تمام سال های پیش رو را و بعد جویای آغوشی برای آرامش همه خواب هایت و آخرش هم لبخندی که اردیبهشت هر سال را مهربانانه تر از سال پیش می خندیدی .. تا به خودم آمدم دیدم من بارانی ام و تو آفتابی در آغوش من و هاله ای از رنگین کمان دور سرم .. من الهه ای بودم همیشه چشم به راه باران و تو بهاری که در آغوش من ریشه داشتی .. من از آن روز که بی برگی ام را به باد و باران سپردم چشم به راه تو بودم .. همه کوچه را آب پاشیدم و تو نیامدی ! اسپند سوختم و خانه تکانی کردم نوروز هرسال و هیچ بهاری ولوله ماهی های سرخ تنگ دلم را فرو ننشاند ..

حالا امروز مثل همه روزهایی که ندیده امت ، مثل همه روزهایی که دختر باران بودی و بر جان عطشناکم نباریدی .. مثل همه دلتنگی های این همه پاییز پاییز پاییز ، چشم به انتهای کوچه دوخته ام... فالگیرهای دروازه قرآن گفته بودند روزی فرا می رسی از بلندی های ماه ... من تمام شب ها را چشم به لی لی آسمان دوخته ام ، من امروز آغوشم بوی بهار می هد ... من باید به فکر چند شاخه شمع و چند خوشه انگور برای سرخوشی امشب باشم .. فکر همه چیز را کرده ام ... همین که تو بیایی همه چیز شیرین می شود ..


[گل][گل]

زیبا بود مهربونم

morteza جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 06:42 ب.ظ http://sm-mosavi.blog.ir

خدایا
کمی نفهی عطا کن
خسته شدم از بس فهمیدم و به روی خودم نیاوردم

silence پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 01:41 ق.ظ http://1ibud-1idigehambud.mihanblog.com/

سلام
خیلی وقته آپم
منتظرم ...

سلام؛حتما‏ میام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد